آهنگ .. عکس .. شعر.. داستان.. پروزه دانشجویی

چیزی را که دوست داری به دست آور وگر نه مجبوری چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی.

آهنگ .. عکس .. شعر.. داستان.. پروزه دانشجویی

چیزی را که دوست داری به دست آور وگر نه مجبوری چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی.

تقدیم به مادر عزیزم

 


لحظاتی است غمگین و سرشار از عشق. تاب نگاه در دو چشم پاکت را ندارم.

بغضی بی انتها گلویم را سخت می فشارد و بی آنکه رنگ صوت به خود

گیرند در گلویم خفته می مانند. پس از دستانم بشنو و ببین....

لحظه ای فرو ماندم...

نمی دانم کدامین کلمات در شان تو اند.فقط می دانم باید ساده برگزینم

زیرا سادگی زیبنده وجود توست .

ای کاش می توانستم رنج نگاهت را پاسخی گویم....

نمی دانم و نمی توانم...

فقط می توانم به یاد آورم تمام روزها،نه تمام ثانیه هایی را که بر بالین

بیمارم آنقدر نغمه عشق سر دادی تا سیاهی ، تک تک از یاخته های بدنم

پر کشیدند و نور وجود تو جای گزینشان شد ، و چه شیرین بود آغوش گرمت

و رطوبت اشکهایت...تنها به خاطر تو ماندم و هستم......

به یاد می آورم تشویش دستانت را آن هنگام که در گرداب آدمها بلعیده

می شدم و و ناظر هلاکت عاطفه ها بودم ،تنها تو بودی و تو...و به من

آموختی عاطفه واقعی چیست؟!

و من هرگز از خاطر نخواهم برد... و دیگر هرگز به اشتباه نخواهم پنداشت...

به یاد می آورم همه روز های غمگینت را که حجابی  از شادمانی بر آن

می کشیدی تا هاله غم بر قلب ما ننشیند.

و به یاد می آورم همه روز هایی را که تنها قلب تو و من محرم یاد آوریشان هستند.

هنوز حس می کنم روزی را که از بطن تو قدم به دنیای خاکی گذاشتم

و گرمای نفست را بر صورتم.

روزها گذشتند و نمی دانم چند روز دیگر می آید و می رود. می دانم باید

درنگ کنم و اکنون که بر گذری دیگر از زندگی ایستاده ام باید تو را سپاس

گویم ، برای همه عمری  که بر من  سپری کردی و خواهی کرد، برای همه

مهربانیت ، برای همه لبخند های شیرینت، برای همه نگاه های

زندگی بخشت....

«دوستت دارم و خواهم داشت تا زمانیکه شاخه نازک نرگس به آب پاک و

زلال نیاز دارد....»

 


 

تنها پناه

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با ما به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با ما

 
www.jointaranehha.blogfa.com
 
 
همه می پرسند : 
چیست در زمزمه مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی این ابر سپید؟
!روی این آبی آرام بلند که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت به آن می نگری
نه به ابر نه به آب نه به برگ
!نه به این آبی آرام بلند
 
!نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
نه به این خلوت خاموش کبوترها
 

من به این جمله نمی اندیشم
...من به     خدا    می اندیشم
ای سراپا همه خوبی , تک و تنها به تو می اندیشم